مولا منتظرتم
ای دلیل خلقت آدم مهدی جان کاش بودی در کنار سفره یلدایمان...
امشب شب دعاست دعای برای تو
تو که نیستی شب یلدا معنایی ندارد.مولایم آمدم برای مهمانی یلدا دعوتت کنم نشانی خانه ات را از هزاران شهر پرسیدم اما هیچ کس شهر تو را نشناخت زانوهایم را بغل کردم و در کنار جاده نشستم تا بلکه کسی کوی تو را بشناسد تو را با تمام وجودم جستجو کردم تا بیایی به کلبه فقیرانه ما اما...
مولایم
کدام جاده است که امشب سر به پای تو می گذارد و خنده تو را در خود میبیند امشب شب آرزوست دعا میکنم که امشب آرزوی همه...
اللهم عجل لولیک الفرج باشد
انشاءالله
آقا جان
یادت نره امشب منتظرتم
دل نوشته این حقیر
حتما بخونید و برای آقا دعا کنید
به قربان دل رنجیده تو
همان قلب مصیبت دیده تو
به قربان دو چشم اشکبارت
فدای دیدگان بی قرارت
فدای آن دل خون گشته تو
فدای قلب محزون گشته تو
فدای ناله های دردناکت
فدای سوزش آن قلب پاکت
فدای جان پاک و خسته تو
فدای آن دل بشکسته تو
همی دانم که شاها بیقراری
زجور دشمنانت اشکباری
همی دانم که از داغ عزیزان
تویی هرروزوهرشب اشکریزان
غم پیغمبرت بر دل نشسته
زقلبت تاروپود از هم گسسته
زرنج فاطمه در اضطرابی
از این اندوه و غم در پیچ و تابی
توراداغ علی پژمرده دارد
دلت زین ماجرا افسرده دارد
زداغ مجتبی در آه و ناله
شد این اندوه و غم بر توحواله
به یاد کربلا درآه و زاری
همیشه زین مصیبت اشکباری
چویادت آید از لب تشنه گانت
چوخاطر آوری از کشته گانت
زداغ اکبرو فرق شکسته
چوتیری بر جگرگاهت نشسته
غم عباس و دست خون فشانش
تن درخاک و اندر خون طپانش
زحلق شیر خوار تیر خورده
که در آغوش باباجان سپرده
زعبدالله وآن دست بریده
ازآن طفلی که بابا را ندیده
از آن حلقوم خشک شاه خوبان
از آن زخم و جراحات فراوان
ازآن رأسی که برنوک سنان است
ازآن جسمی که اندرخون طپان است
ازآن آه و فغان زینب او
ازآن کلثوم در تاب تب او
زدرد مَه رخان روی نیلی
به رخسار سکینه جای سیلی
زسجاد آن غل و زنجیر و گردن
زتو با تاب و تب این رنج بردن
چه گویم درد دل بسیار داری
دل از اندوه و غم بیمار داری
تمام این مصیبت های جان سوز
تورابر دل نشسته روز تاروز
فغان و ناله ات شبگیر باشد
غم و درد تو عالم گیر باشد
تو شاها مجمع آلام و دردی
ازآن باشد که شاها رنگ زردی
همه جانها فدای جان پاکت
فدای دیده های تابناکت
مصیبتها و دردت بیشمار است
هزار اندر هزار اندر هزار است
ندانم با کدامین دل تو داری
به صبرخود تو شاها پایداری
کجا صبرتو آید در شماره
دل از صبر تو باشد پاره پاره
اگر گویم که این صبر فراوان
بود اعجازت ای سالار خوبان
یقین دانم حقیقت گفته ام من
که از تقدیر آن آشفته ام من
الها شاه من در اضطراب است
زطول غیبت اندرپیچ و تاب است
خدا رحمی نما بر آن دل آزار
ترحم کن برآن چشمان خونبار
دگر مپسند در سوزو گدازش
مهیا کن خدایا برگ و سازش
چه باشد بارالها گر نمایی
در این ساعات دمی ظاهرخدایی
دهی پایان به این اندوه واین غم
نهی بر زخم دل یا رب تو مرهم
به دست شهسوار ملک ایمان
برآری کاخ ظلم از بیخ و بنیان
جهان را سربه سر اِی حَی داور
سپاری براَمیر دادگستر
بُوَد عاشقان را اندر آن دم
رهایی از غم و اندوه و ماتم
فرج آقا